اگر دانش روانشناسی که گرایشها، محرکهای غریزی، انگیزهها و مقاصد فرد را تا تبلور آنها در کنشهایش و تا روابط فرد با نزدیکانش پیگیری می کند، وظیفهاش را به طور کامل به انجام رسانده باشد و پیوندهای متقابل آنها را روشن کرده باشد، ناگهان خود را با وظیفهای جدید و انجام نشده رو به رو خواهد دید. روانشناسی ناچارا به توضیح این واقعیت شگفتی آور خواهد بود که فردی که روانشناسی مورد بررسی قرار داده و شناخته است، در شرایط خاصی کاملا دور از انتظار احساس و فکر میکند و دست به کنش می زند. این شرایط همانا ملحق شدن به تودهای از مردم است که ویژگیهای توده روانشناختی را به خود گرفتهاند. اما توده چیست و چگونه توان تاثیرگذاریای تا این حد تعیینکننده را بر زندگی ذهنی افراد به دست میآورد و دگرگونی ذهنیای که بر افراد تحمیل میکند در چه چیزی نهفته است؟